سفارش تبلیغ
صبا ویژن
Search:
Home
Data Center
E-Mail
Biography
Parsi Yar

مجموع بازدیدها: 17316
تعداد بازدید امروز: 1
تعداد بازدید دیروز: 0
  • Aliabad University


  • م ا - ایستگاه سرگرمی
    م ا
  • پیوندهای روزانه

  • ف ی ل ت ر ش ک ن [65]
    [آرشیو(1)]

  • لوگوی من


  • اوقات شرعی


  • اشتراک در خبرنامه


  •  
    م ا - ایستگاه سرگرمی
    به ایستگاه سرگرمی سایت دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علی آباد خوش آمدید...لطفا نظرات انتقادات پیشنهادات و مطالب ارزنده خود را به ایمیل مدیریت ارسال نمایید.
  • تلفن همراه رایگان نویسنده: م ا شنبه 86/4/23 ساعت 10:11 ع
  • با سلام به دوستان عزیز
    اینبار برای شما لینک یک شرکت بزرگ تجاری را که به تبلیغ محصولات جدید شرکتهای بزرگ میپردازد قرار داده ام.
    شما با ثبت نام در این سایت و انتخاب محصول مورد نظر خود میتوانید پس از تکمیل ثبت نام و گذراندن یک یا چند مرحله از مراحل اعلام شده سایت و کسب امتیاز لازم گوشی تلفن همراه دلخواه خود و یا محصولات دلخواه دیگر را دریافت کنید.
    از مزایای این سایت اینست که اولا کشور عزیزمان ایران را نیز ساپورت میکند همچنین نیاز به انجام مراحل سخت و یا غیر ممکن برای ما ایرانیان را ندارد و براحتی میتوان با کسب امتیاز لازم محصول مورد علاقه خود را دریافت نماییم.
    برای ثبت نام و دریافت تلفن همراه و یا محصول مورد علاقه خود کافیست روی لینک(عکس) زیر کلیک کرده و مراحل ثبت نام را تکمیل کنید.
    ثبت نام کنید و گوشیتان را تحویل بگیرید

  • نظرات ( )
  • جملات کوتاه برای اس ام اس نویسنده: م ا شنبه 86/3/19 ساعت 5:56 ص
  • یادمون باشه که قلبمون رو همیشه لطیف نگه داریم تا کسی که به ما تکیه کرده سرش درد نگیره یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم . یادمون باشه هیچوقت کسی رو بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره . یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت چون زندگیش رو ازش میگیریم
    مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند
    بی اراده متولد می شویم؛ با حسرت زندگی می کنیم و با اندوه می میریم....و آنچه در آن فنا راه ندارد محبت خالصانه است
    پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است
    که از چشمانم بیرون میریزند
    بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
    وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه؟زود دستمو بالا بردم گفتم یک بخش
    اما از وقتی تورو شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه:عطش دیدنت.... شوق بودنت....و اندوه بی توموندنت
    ترجیح می دهم طوری زندگی کنم که گویی خدا هست و وقتی مردم بفهمم که نیست، تا این که طوری زندگی کنم که انگار خدا نیست و وقتی مردم بفهمم که
    هست.
    اگه کسی رو دوست داری،نه براش ستاره باش،نه آفتاب،چون هر دو شون مهمون زود گذرند،پس براش آسمون باش که همیشه بالای سرش باشی
    میگی عاشق بارونی، ولی وقتی بارون میاد چتر میگیری بالای سرت... میگی عاشق برفی ولی طاقت یه گوله برف رو نداری... میگی پرنده ها رو دوست داری ولی
    میندازیشون تو قفس... میگی عاشق گلهایی ولی خیلی راحت از شاخه جداشون میکنی... انتظار داری نترسم وقتی میگی عاشقی؟
    من غروب عشق خود را در نگاهت دیده ام.... من بنای ارزو ها را زهم پاشیده ام.... آنچه باید من بفهمم این زمان فهمیده ام.... در دل خود من به عشق پوچ تو
    خندیده ام
    فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست
    دوست خوب داشتن بهتر از تنهایی و تنهایی بهتر از با هر کس بودن است
    حکایت جالبی است که فراموش شدگان فراموش کنندگان را هرگز فراموش نمی کنند
    از زندگی هر انچه لیاقتش را د اریم به ما میرسد نه انچه که ارزویش را داریم
    زندگی زیباست نه به زیبایی حقیقت.حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی..جدایی سخت است نه به سختی تنهایی
    سرزمین عشق رشته کوهی است به نام صفا که این رشته کوه آبرفتی دارد به نام وفا و این آبرفت به پیچی می رسد به نام وداع به امید اینکه هرگز به این پیچ
    نرسیم
     /\_/\
    (=+=)
    (\___/)
    ببخشید پیشی ی من پرید تو گوشید
    آخه تا حالا جیگری مثل تو ندیده !
    برای کسی که آهسته و پیوسته می رود، هیچ راهی دور نیست· امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم
    آنچه شما درباره خود فکرمی کنید، بسیار مهمتر از اندیشه هایی است که دیگران درباره شما دارند
    هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود·
    اگر هرروز راهت را عوض کنی، هرگز به مقصد نخواهی رسید
    کسانی که نمی توانند فرصت کافی برای تفریح بیابند، دیر یا زود وقت خود را صرف معالجه می کنند
    صاحب اراده، فقط پیش مرگ زانو می زند، وآن هم در تمام عمر، بیش از یک مرتبه نیست·
    وقتی شخصی گمان کرد که دیگر احتیاجی به پیشرفت ندارد، باید تابوت خود را آماده کند
    کسی که در آفتاب زحمت کشیده، حق دارد در سایه استراحت کند

    بهتراست دوباره سئوال کنی، تا اینکه یکبار راه را اشتباه بروی

    اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید

    خانه ات را برای ترساندن موش، آتش مزن
    بد ترین شکل تنهایی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید
    اگر روزی قرار باشد عقل را بخرند و بفروشند همه ما به تصور اینکه عقل زیادی داریم فروشنده خواهیم بود .
    نداشتن قسمتی از چیزهایی که آرزو داریم قسمت پر ارزشی از خوشحالی است
    استاد هنرمند از سنگ آدم می سازد و مربی بی هنر از آدم سنگ
    هر فاصله ای می تواند به خوشبختی تبدیل شود و هر خوشبختی و سعادتی می تواند به فاصله تبدیل شود .
    هیچ چیز ویرانگرتر ازاین نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است
    یکی باش برای یک نفر ...نه تصویری مبهم در خاطره ها
    می دونی فلسفه اختراع سر سره واسه بچه ها چیه؟ می خوان از بچگی به آدم یاد بدن که صعود چقدر سخت و سقوط چقدر آسونه
    آرزوهاتو یه جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره چیزی که امروز داری آرزوی دیروزت بود
    موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم،موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم. موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم،موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم
    مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم
    راست گویند این که من دیوانه ام *در پی اوهام یا افسانه ام *زانکه بر ضدجهان گویم سخن *یا که جهان دیوانه باشد یا که من.
    وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن
    از همه اندوهگین تر شخصی است که از همه بیشتر بخندد
    وقتی دهکده ای می سوزد دودش را همه می بینند اما وقتی قلبی می سوزد کسی شعله اش را نمی بیند .
    میگن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تا من برات بمیرم
    آنقدر شکست خوردن را تجربه کنید تا راه شکست دادن را بیاموزید
    کسانی که در انتظار زمان نشسته اند، آنرا از دست خواهند داد

  • نظرات ( )
  • جکهای اس ام اسی نویسنده: م ا شنبه 86/3/19 ساعت 5:38 ص
  • ترکه داشته با اخم پولکی میخورده بهش میگن چته؟ میگه :والا ما هرچی بگیم شماها میگین ترکا خرند ولی به خدا این چیپسا شیرینند
     ............................................................
    ترکه باخرش میرفته بعد فارسه می بینه که ترکه بربری می خوره به خرش نون فانتزی می ده ازترکه می پرسه چرا به خرت نون فانتزی میدی وخودت بربری می خوری میگه خرهای ما فارسن
     ............................................................
    به ترکه می گن سفره حج چطور بود می گه عالی ،خیابوناش تمیز ، برجاش بلند ، ماشینا همه اخرین مدل یه جای دیدنی هم داشت که خیلی شلوغ بود من نرفتم
     ............................................................
    خروسه میره لب دیوار میبینه ماشین حمل مرغ رد می شده صدا میزنه بچه ها بیایید سرویس  دخترها داره میاد دیدم
     ............................................................
    یه روز یه میخ میره عروسی اونقدر می رقصه پیچ میشه
     ............................................................
    یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا آنهم از آن سرویس خوشگلها... و از این جور مشکلها
     ............................................................
     شعارهای جدید انرژی هسته ای: انرژی هسته ای آزاد باید گردد! آمریکا در چه فکریه... ایران پر از هسته‌ایه وای اگر انرژی هسته ای حق مسلم ماست تا خون در رگ ماست... انرژی هسته ای حق مسلم ماست! عقاب آسیا کیه ؟ ... انرژی هسته ایه ما انرژی هسته ای میخوایم ، یالا یالا ، حالا وای وای ، وای وای وای وای.
     ............................................................
    ترکه رادیولوژیست میشه به مریض میگه: تو عکستون یک شکستگی تو دنده راست سینتون دیدم، با فوتوشاپ درستش کردم
     ............................................................
    به ترکه میگن چرا جورابات یه لنگش آبی یکی قرمز ؟ میگه والا نمیدونم بدبختی اینه که یه جفت دیگه هم تو خونه دارم همین طوری
     ............................................................
    یارو عاشق می شه روی در خونش می نویسه بزودی در این محل جشن عروسی برگزار می شود
     ............................................................
    یه روز ترکه میره عروسی تو عروسی برف شادی میزنن ترکه سرمامیخوره
     ............................................................
    فرق باطری با دختر چیست؟ باطری اقلا یک قطب مثبت داره ولی دختر هیچ چیز مثبتی نداره
     ...........................................................
    پلیس بین الملل اعلام کرد: نشان مخصوص حاکم بزرگ میتی کومان توسط قزوینیان به سرقت رفته مراقب باشید احترام نگزارید
    از خدا میخوام موانع رو از سر راهت برداره...
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    آخه خر نمیتونه مثله اسب از روی موانع بپره...
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    تبریک میگم شنیدم قل مراد برات کارت هوشمند سوخت خریده...؟
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    اگر حلقه عشق از طلاست ، حلقه دوست از وفاست ..
    .
    .
    بی وفا یادی هم از ما بکن
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    کریستال
    حشیش
    تریاک
    هروئین
    شیشه
    سیگار
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    همه ی اینا رو میشه ترک کرد ولی تو رو نمیشه ترک کرد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    زندگی دو چیز به من آموخت
    .
    .
    .
    که هرچی فکر میکنم یادم نمیاد چی بود
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    اگه از کنار خر رد شدی ار ار کرد بدون زوج مورد علاقشو پیدا کرده ...!!!((بهت تبریک می گم-خیلی به هم میاین!!!))
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    آرامش در زندگی بهترین چیزه
    بیا به آرامش فکر کنیم
    به زندگی
    به عشق
    به زیبایی
    به بهشت
    به جهنم
    به درک
    به تو چه
    به من چه
    برو اعصاب ندارم
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    یه روز یه فارسه میره دستشوئی وقتی می یاد بیرون میبینن دهنش خونیه میپرسن چی شده میگه با مسواک خانواده دندونامو شستم0
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    معلم:احمدیک جمله ی شرطی مثال بزن. احمد:اهای هندوانه ببر وببر به شرط چاقو
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    از یه اصفهانیه می پرسن وقتی سر یخچال میری چی می خوری
    گفت:کتک
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    مصارف مهم اس ام اس در ایران : 1-پیغام های اورژانسی ( سر رات که داری میای 2تا بربری بخر) 2- اطلاعات رسانی( سر جلسه امتحان)" جیم درسته الاغ!" 3-پیغام های عاشقانه: "عزیزم ،قبل از خواب به یاد من مسواک بزن !" 4-جلوگیری از خشونت :"بدهکار محترم !اگه این جا بودی خرخرتو می جوییدم "! 5-فرستادن جوک :"یه روز یه ترکه می ره سربازی ،دور کلاش قرمزی
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    دوست داشتم جیگرتو بخورم اما حیف باید تا عید قربان سال دیگه صبر کنم
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    سلام،میدونی رفیق؟ اگه حماقت وجود نداشت دانایی هم معنی نداشت. اگه زشتی نبود زیبایی هم بی معنی بود. میبینی؟ دنیا به تو هم نیاز داره
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    میدونی به یه دختر خوشگل که لباس خواب پوشیده چی میگن؟میگن: شب بخیر!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    عجب چرخ عجیبی : زن از سوسک میترسه _ سوسک از موش میترسه _ موش از گربه میترسه _ گربه از سگ میترسه _سگ از مرد میترسه _ مرد از زن میترسه
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    میتونم یه چیزی رو بهت بگم؟مطمئن باش از ته قلبم میگم.همیشه از خدا میخواستم که تو زندگی یه همراه خوب بهم بده.همراهی که همیشه کنارم باشه و من بتونم به راحتی باهاش ارتباط بر قرار کنم.خدا یکی رو بهم داد.همراه من نوکیاست مال تو چیه
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    یارو میره کارواش بهش میگن ماشینت کو می گه راه نزدیک بود پیاده اومدم .
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    به تر که میگن شما ترکی؟ میگه نه به خدا بیا بگرد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    مادره به بچش میگه : می دونم موهای خواهرت رو کشیدی شیطونه گولت زد.
    میگه :آره ولی لگتی که تو دلش زدم ابتکار خودم بود!!!!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    رو تک درخت خونه یه کرگدن نشسته غصه نخور کرگدن تو هم یه روز می پری
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    درس خواندن برای ما جوانان مشکل است علتش هم دخترای خوشگل است
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ای وای بر عاشقی که از یاد رفته باشد در دام مـانده بــاشد ، صـیاد رفته بـاشد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    اگر دیدی جوانی بر درختی تکیه کرده بزن تو سرش جوان باید به خودش تکیه کنه
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    رشتی یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    وقتی دیدمت دست پام وگم کردم بدون هیچ هرکتی به هم خیره شدیم تااین که امدی طرفم منم با تمام وجودم اسمت رو صدا زدم(سوسک)
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    معرفت در گرانیست شعورم نداری پرطاووس قشنگ است پر مرغ هم نداری
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    در فراق شمع می گفت این سخن پروانه ای سرپیچ سبقت نگیر بابا مگر دیوانه ای
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ترکه پلیس مخفی میشه تا سه سال گم میشه ونمیتونن پیداش کنن
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    به یک ترک میگن خر خوبه یا گاو میگه گاو، چرا گاو میگه آدم نباید از خودش تعریف کنه ....
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ترکه دم یه گربه رو گرفته بوده و می کشیده.بهش میگن گناه داره چرا دم گربه رو می کشی؟ میگه بابا من فقط دمش رو گرفتم...خودش می کشه!!!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    لره در یخچالش کنده میشه....جاش پرده میزاره
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    از یکی میپرسن گشنگی سخت تره یا عاشقی ؟ میگه از قدیم گفتن گشنگی نکشیدی که عاشقی یادت بره ولی شما تا حالا تو خیابون دستشوئیت نگرفته که جفتش یادت بره؟؟؟؟
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ایستاده مردن بهتر از زانو زده زیستن است
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    به ترکه میگن نظرت در مورد گل چیه؟ میگه : خیلی خوبه... خوش بو... قشنگه... همانظور که خدا در قرآن می فرماید : گل هوالله احد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    10%دلتنگتم 20%بیادتم30%عاشقتم40%بی قرارتم50%نگرانتم60%هواسم بهت هست70%دیونتم80%میخامت90%دوستت دارم100% سر کاری
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    نه از رومم نه از زنگم همان بی رنگ بی رنگم!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    آنکه تو را گرم کند سرد مباش بر آنکه تو را شفا دهد درد مباش…چیزی به جهان به زجوانمردی نیست رسوای زمانه باش و نامرد مباش
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    هرکس بد ما به خلق گوید ما دل به غمش نمی سپاریم ما خوبی او به خلق گوییم تا هر دو دروغ گفته باشیم
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ای راحت جان دردمندم
    بگذار که لب فرو ببندم
    با حالت گریه نامه بستم
    در حال جنون قلم شکستم...
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    توفان عشق نیست که دل ها را از تنگنای سینه بلرزاند تا بر شراره های روشن شاعر سرشک شوق بیفشاند
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ای وای بر عاشقی که از یاد رفته باشد در دام مـانده بــاشد ، صـیاد رفته بـاشد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ای گل ریشه ریشه i love you همیشه
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    دختری از امت عیسی گرفتارش شدم یا محمد همتی کن تا مسلمانش کنم
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    10%دلتنگتم 20%بیادتم30%عاشقتم40%بی قرارتم50%نگرانتم60%هواسم بهت هست70%دیونتم80%میخامت90%دوستت دارم100% سر کاری
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    سه جمله ی زیبا : 1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی . 2) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ . 3) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    از دوستان آنقدر بد دیده ایم از دوست می ترسم به هیچکس دل نمی بندم از این دوست می ترسم. نمی ترسم از عقرب نه از شیطونو جادوگر من از نامردی دوستان به ظاهر مرد می ترسم.
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    10 تا گل رز تو دستات بگیرو رو به روی آینه بایست. 11 تا گل رز میبینی که قشنگ ترینش خودتی!!!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    خوشبختی, داشتن دوست داشتنی ها نیست, بلکه دوست داشتن داشتنی هاست.
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    برو به جهنم! چون فقط تو می تونی اونجا رو بهشت کنی
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    ترکه میمیره عکس نداشتن سر خاکش بزارن تا گردن خاکش میکنن
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    آدم و حواخیلی خوشبخت بودند. می دونی چرا؟
    .
    .
    .
    چون حوا مادر شوهر نداشت!!!
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    عرض سلام به بلندی بیل و به محکمی کلنگ به گردی استامبلی به سرعت فرغون به تیزی شاقول به انعطاف پذیری طناب به لبریزی دوغاب به سفیدی سیمان به صافی ماله به قشنگی کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله به قدرت کارگر به ظرافت گچ کار بهلطافت معمار به شجاعت صاحب کار به رشادت مهندس به صلاحیت جوشکار به محبت صافکار به رفاقت همکار به سر کار گذاشتن توی بیکار
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
    میدونی بزرگترین ارزوی یک خرس پاندا چیه؟اینه که فقط یک بار بتونه عکس رنگی بندازه
    .:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.

  • نظرات ( )
  • این غافله ی عمر عجب میگذرد... نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  •    دوران سلطنت اردیبهشت? ماه بهشتی ? ماه بهار نارنج ? ماه شب های ماهتاب هم به سر رسید و چرخ گردون گشت و گشت تا رسید به ماه آخر بهار و این غافله ی عمر عجب میگذرد...

    و سلام بر خردادماهِ متفاوت ? خردادِ عجیب ? خردادی که همیشه یه چیزی برای متفاوت بودن با ماه های دیگه داره ـ تا کیست آنکه گفت مرا رد کند همی ؟ـ

    خرداد برای ما دانشجوها ارزش دو چندانی داره و هر روزی که ازش میگذره یک روز به ماراتن امتحانا نزدیکتر میشیم ( و همچنین به خدا !!!‌) به هر حال آدم اگه تو یک ماه یا حتی یک روز از سال هم احساس نزدیکی به خدا داشته باشه بهتر از اینه که هیچ زمانی این احساس خوشایند رو نداشته باشه از قدیم هم گفتن کاچی به از هیچی !!

    در انتهای این پست کوتاه ? یه غزل زیبـــــــــا از سعدی رو پیشکش دوستان می کنم باشد که مقبول اوفتد :

     

      هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او

                                                                     بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او

     باغ بنفشه و سمن ? بوی ندارد ای صبا

                                                              غالیه ای بسای از آن طره ی مشکبوی او

    هرکس ازو به قدر خویش آرزویی همی کند

                                                                       همت ما نمی کند زو بجز آرزوی او

    من به کمند او دَرم ? او به مراد خویشتن

                                                              گر نرود به طبع من ? من بروم به خوی او

    دفع زبان خصم را ? تا نشوند مطلع

                                                          دیده به سوی دیگری دارم و دل به سوی او

    دامن من به دست او روز قیامت اوفتد

                                                           عمر به نقد می رود ? در سر گفت وگوی او

                                     سعدی ! اگر برآیدت پای به سنگ دم مزن

                                  روز نخست گفتمت : (( سر نبری ز کوی او )).

     

    تا درودی دیگر دوصد بدرود .


  • نظرات ( )
  • مشنو ای دوست که... نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  • مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست          یا شب و روز بجز فکر تو ام کـــاری هست

    به کمند سر زلفت نه من افتــــــــــادم و بس         که به هر حلقه موی تو گرفتـــــاری هست

    گر بگویم که مرا با تو سر و کـــــــــاری نیست         در و دیوار گواهی بدهد کـــــــــاری هست   

    من چه در پای تو ریزم که پسنـد تــــــــــو بود          سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست

      وای که چقدر من این شعر رو دوست دارم? مخصوصا اگه یکی مثل شهرام ناظری هم اینو خونده باشه دیگه میشه نورٌ علی نور . نمیدونم آقای ناظری وبلاگ هم می خونه یا نه و نمیدونم اگه می خونه تا حالا این وبلاگ رو خونده یا نه ( توی درس آمار و احتمال ? احتمال این حالت حدود صفر در نظر گرفته میشه!!! ) ولی با این حال از همین جا بهش میگم (( ناز نفست ? خیلی قشنگ می خونی ? آهنگات و البته صدات مصداق واقعی کلمه  با حاله )).

    اجازه بدید کمی در مورد این بیت (( گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست         در و دیوار گواهی بدهد کاری هست )) بحث کنیم و ببینیم که شاعر توی این بیت چی می خواد بگه : همونطور که می بینید این بیت با یک جمله شرطی شروع میشه و میگه گر بگویم که ... یعنی اگر شاعر نخواد چیزی بگه اصلا این بیت بوجود نمیاد ( پس میشه گفت که این بیت ممکن الوجودِ نه واجب الوجود ) ? حالا فرض می کنیم که اصلا شاعر این جمله رو بگه ( که مرا با تو سرو کاری نیست ) اون وقت چی میشه ؟ خوب معلومه اون وقت در و دیوار گواهی میدن که کاری هست واین ـ گواهی دادن در ودیوارـ عکس العملیه برای گفتن شاعر ( که عمل محسوب میشه ) که اینم به قانون سوم نیوتن اشاره می کنه ( که هر عملی عکس العملی داره و... ) ؛

    کم کم داره جالب می شه ? این بیت تا حالا به دو مبحث مهم اشاره کرده ولی حقایق نهفته در این بیت خیلی بیشتر از اینهاست? که یکی از اونا اینه که : چرا شاعر میگه در و دیوار گواهی بدهد ? چرا اسم یه آدم رو نمیگه ? مثلا نمیگه رضا گواهی بدهد یا مثلا کیان گواهی بدهد چرا میگه در و دیوار گواهی بدهد ؟ به نظر من شاعر با این کارش می خواد اعتراض خودش رو به وضعیت افتضاح دادگاه های کشور اعلام کنه که قسم حضرت عباس ( همراه با مقداری زیر میزی ) بر دم خروس ارجحیت داره.

    مطلب دیگه تو این قسمته که میگه : (( در و دیوار گواهی بدهد کاری هست )) که این مصرع هم یه طعنه ی آ گاهانه به وضعیت کار و اشتغال در جامعه ست ? با وجود اینکه هیچ کاری پیدا نمیشه و دکترا و مهندسا بیکارن شاعر میگه : در و دیوار گواهی بدهد کاری هست ...

    امیدوارم که با این چند مثال ازین به بعد بیشتر به عمق افکار یک شاعر در پس اشعارش توجه کنید

    در پایان هم بنا به تقاضای یکی از دوستــــان ( مرضیه ) که توی کامنتش از من خواسته بود یه مطلب هم در مورد کنکور و کنکوریا بنویسم یه شعر از خودم رو که در زمان های قدیم و به سبک دماوندیه ی ملک الشعرای بهار گفته بودم مینویسم باشد که مقبول افتد :

    ای آنکه ز ترس نام کنکــــور              پنهان شود از تو شادی و شور

    از آمدن زمان آن هـــــــــــم              شیرینی کام تو شود شــــــور

    در فکر تو او چو اژدهاییسـت             بسیار خفن ? قوی و پــــــر زور

    با شیر سپهر بسته پیمــان             چون اختر سعد گشته مغـــرور

    بر خیز چو اژدهای گـــــــرزه              بنما ز خود این فسانـــه را دور

    بفکن ز خود این اساس تزویر             بگسل ز پی این خیال نــا جور

    گر همت خود بلنـــــــد داری             آن دیو شود به پیش تو مــــور

    یک بار تلاش کـــن پس از آن             بسپار ورا به بستر گــــــــــور

    حسرت مخور از بهر گذشتـه              آینده بود سفید و پر نــــــــور.

     

    تا درودی دیگر دو صد بدرود.


  • نظرات ( )
  • وای به روزی که... نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  •   این پست رو همونطور که قول داده بودم با آرزوهام شروع می کنم؛ به نظر من امید و آرزو  دو مفهومی هستند که با هم ارتباط مستقیم دارن ( البته بجز اون آرزو هایی که خود آرزو کننده هم هیچ امیدی به تحقق اونا نداره ? یه چیز تو مایه های هادی بعد از امتحان ماشین های الکتریکی ? در ترم قبل) .

    از نظر من آرزو ها به دو قسمت تقسیم میشن یکی آرزوهایی که آدم در مورد خودش داره و دیگری آرزوهایی که در مورد افراد و چیز های غیر خودش داره ( که اونم از لحاظ ریاضی میشه آرزوهای خودی به نمای منفی یک !! ) که هر کدوم ازین دو قسمت هم خودش به دو قسمت گذشته و آینده تقسیم میشه? آرزوهای آینده که بطور معمول قابل تحقق هستند( ولو با یک معجزه) می مونه آرزوهایی که مربوط به گذشته میشه ( که معمولا با حسرت همراهه ) که اونم به لطف نظریه اینشتین ( مبنی بر امکان سفر به گذشته ) قابل تحقق شده ? فقط یه مشکل خیلی خیلی کوچیک وجود داره و اونم اینه که اگه بشه برای سفر به گذشته با سرعتی بیش از سرعت نور حرکت کرد ماده به انرژی تبدیل میشه !!!!

     پس همونطور که می بینید  راست میگن که تو این دنیا هر چیزی ممکنه ؛ و برای همینه که از نظر من هرکسی برای آرزوهاش سقفی قائل بشه ضرر کرده اونم چه ضرری!!

    ازینا که بگذریم من یکی دوتا از آرزوهامو میگم :برای دیگران موفقیت و هرچی خوبه رو آرزو دارم و برای خودم یکی اینکه دوست دارم فوق لیسانسمو ادبیات قبول شم یا اگه نشد فلسفه (قرار نشد بخندیا  سوالای فوق برق به قول بچه ها در حد فضاست ? اگه خودم امسال نمیدیدم باور نمی کردم ) دیگه اینکه یه شب شامو با الیور کان بخورم فقط منو اُلی به دور از چشم خبرنگارا ( نه بخاطر اینکه دروازه بان بایرن یا تیم ملی آلمانه بیشتر بخاطر اینکه از نظر من آدم خیلی جالبیه و البته موفق ) دیگه اینکه مولانا رو ببینم بتونم از دریای وجودش به اندازه ی قطره ای هم که شده بهره ببرم بقیشو هم نمیگم ...

    اینم از آرزوها ؛ نوبتیم که باشه نوبت ماجراهای خونه دانشجوییمونه که توی این چند قسمت طرفدارای زیادی پیدا کرده:

    دو سه شب پیش که داشتیم یکی از بازی های حساس جام باشگاه های اروپا رو با حرارت تماشا میکردیم ممد منو کنار کشید و گفت : اگه میشه به بچه ها بگو یواش تر داد بزنن !!! من می خوام بخوابم آخه فردا صبح زود کلاس دارم ? گفتم حالا ساعت چند ؟ گفت: ??:??  !!! بعد ادامه داد اگه میتونی منو ساعت ?:?? بیدار کن می خوام یه یک ساعتی درسو مرور کنم بعد با آمادگی سر کلاس حاضر شم ( که این یکی از خنده دار  ترین جمله هایی بود که تو عمرم شنیدم با این حال ) بهش گفتم باشه ولی اگه بیدار نشدی چی ؟ اونم گفت اب بریز رو سرم منم گفتم با کمــــــــــــال میــــــــل بعدشم چون خودم ?:?? صبح کلاس داشتم به حسین سپردم که ممد رو بیدار کنه ? اونم گفت اتفاقا منم ساعت ??:?? کلاس دارم بیدارش میکنم باهم میریم ( یکی دیگه از خنده دار ترین جمله هایی که تو عمرم شنیدم آخه این دوتا از اول ترم تا حالا هیچوقت صبح کلاس نرفته بودن) تو دلم گفتم چه شود.

    خلاصه اون روز ساعت ? رفتم دانشگاه و تا ساعت ?? که برگشتم خونه اونجا بودم ؛ به خونه که رسیدم اولش فکر کردم اینا رکورد شکنی کردن و برای اولین بار یه حالی به استادا دادن و سر کلاس حاضر شدن آخه تو روزای معمولی خیلیم بخوابن تا ?? یا یک بعد از ظهر میخوابن بعدش پا میشن از سر و کول هم بالا میرن و... توی این فکرا بودم که همزمان با وارد شدنم به اتاق دیدم بله هردوتا گرفتن مثل دوتا خرس گنده تو زمستون خوابیدن منم طبق قولی که داده بودم یه سطل پر از آب رو سرشون ریختم تا دیگه ازین هوسا نکنن.

    نتیجه اخلاقی اینکه وای به روزی که کوری عصا کش کور دگر شود ...

    در خاتمه هم به کسانی که برای بار اول به این وبلاگ سر زدن خوشامد میگم ( جوجو ? صبا ? حامد و ... ).

     تا درودی دیگر دو صد بدرود.


  • نظرات ( )
  • مخرام بدین صفت ... نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  • وای که چقدر طوفانی شروع شد این اردیبهشت با روز سعدی ( اول ) و روز زمین پاک ( دوم ) و... که منو به یاد شروع طوفانی بایرن مونیخ تو بازی با رئال مادرید میندازه که با وجود اینکه رئالی ها بازی رو شروع کردن و توپ هم دست اونا بود تو ثانیه ?? بازی گل خوردن و حذف شدن.

    به نظر من اصلا مهم نیست که توپ تو زمین کیه یا کی بازی رو شروع میکنه ؛ اگه روح پیروزی و برتری طلبی تو وجود آدم باشه میتونه حتی تو ثانیه ?? بازیم گل بزنه یا حتی الکترونیک ? رو با یه نمره ی خوب پاس کنه ( قابل توجه خودم ).

    از بحث آموزشی که بگذریم میرسیم به زندگی خودمون و ماجراهای خونه دانشجوییمون که فکر نکنم تا حالا به تعداد انگشتان یک دست هم ما ? تا رو با هم دیده باشه ( من و هادی و حسین و ممد ) ? اکثرا من و حسین  خونه ایم و ممد بر خلاف تصمیمی که گرفته بود ( اینکه پیش ما بمونه و درس بخونه ) زمانی که ما هستیم  خونه نمیاد و زمان ارزشمندشو!!! با دوستاش درس میخونه!!  هر از گاهی هم میاد خونه و یه کتاب بر میداره و پس از الوده کردن هوای خونه ( اسموکینگ ) دوباره میزنه بیرون ؛ اصولا هیچ کدوم از تصمیم های ممد بیشتر از ?? ساعت دووم نمیاره ؛

    هادیم که دانشگاه رو با لاس وگاس اشتباه گرفته و فکر میکنه چون ترم هشته براش اف داره که سر کلاس حاضر شه ? جور هادی رو حسین میکشه ( و بعضا من ).

    حسین هم که معرف حضور هستند ? هر چی از خوبی این بچه بگم کم گفتم ؛ اینکه این پسر چقدر قانعه ? از تمام این دنیای بزرگ به داشتن ? چیز راضیه : اول داشتن یه گوشی موبایل نو و تمیز با شارژر ( مسئله تمیزیش خیلی مهمه به قول بچه ها نکته کنکوریه ) ؛

    دومین چیز پروتئینه  !!!! ( که قضیشو بعدا میگم ) ؛ سومین چیز رو هم نمیگم آخه بده

    دیروز عصر پشت پنجره وایستاده بودم و داشتم به غروب خورشید رو ( که از پشت اونهمه ساختمون فقط میشد چند پرتو ازش دید ) نگاه میکردم که حسین با یه قیافه درهم اومد کنارم ایستاد ? بهش گفتم باز چی شده ? موبایلشو از جیبش در آورد و با اشاره به جویستیکش گفت : ببین این سر جویستیک موبایلم حالت مُقعر داره ? گفتم خوب این مدلشه که چی ؟ اون گفت اخه وقتی نور بهش میخوره یه نقطه سیاه روش بوجود میاد که ادم فکر میکنه یه لکه ی کثیفی روشه ? هر وقت میبینمش حالم گرفته میشه چی کار کنم ؟

    یه نگاه بهش کردم و گفتم بده من درستش کنم اونم از همه جا بی خبر گوشی رو داد دست من ? منم نامردی نکردم و داشتم گوشیشو از پنجره مینداختم پایین که حسین به موقع فهمید نذاشت این کارو بکنم...

    یکی از دوستان وبلاگی ( نرگس ) منو به بازی آرزوها دعوت کرده که از همین تریبون بهش میگم  چشم ؛ پست بعدی در مورد آرزوهام خواهد بود . از جوجو هم بخاطر غیبتم بطور رسمی عذر خواهی میکنم و بهش میگم خیلی میخوامت جوجو ( تولد بهت خوش بگذره )

    در پایان هم گوش جان فرا میدهیم به ابیاتی چند از یکی از غزلیات نغز و دلکش سعدی به مناسبت روزش ( البته با ? هفته تاخیر ) :

                                            ای زلف تو هر خمی کمنــــــدی

                                            چشمت به کرشمه چشمبندی

                                            مخرام بدین صفت مبـــــــــــادا

                                            کز چشم بدت رسد کمنـــــدی

                                            ای آینه ایمنی که ناگـــــــــــاه

                                            در تو رسد آه دردمنـــــــــــدی

                                            یا چهره بپوش یا بســـــــــوزان

                                            بر روی چو آتـــــــشت سپندی

                                           دیوانه ی عشقت ای پـری روی

                                           عاقل نشود به هـــــــیچ پندی

                                           تلخ است دهان عیشم از صبر

                                           ای تنگ شکر بیار قنـــــــــدی

                                           گریم به امــــــید و دشمنانم

                                          بر گریه زنند ریشخنـــــــــدی

                                          ای کـاش ز در درآمدی دوست

                                          تا دیده دشمنان بکنـــــــــدی ...

    خلاصه اگه بعضی از بیت ها پس و پیش شد باید ببخشید چون اینا رو از حفظ نوشتم ?

    تا درودی دیگر دوصد بدرود .

     


  • نظرات ( )
  • منشور فرودین چو زمان رد کند همی... نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  • تنها و تنها سیزده دقیقه به پایان فروردین هشتاد و شش باقی مونده و کاری نمیشه کرد جز خداحافظی با اولین ماه سال هشتاد و شش که از فردا دیگه سال جدید نیست چون یک ماه از اومدنش میگذره؛

    و سلام بر اردیبهشت ?   ماه  میانی بهار که با اومدنش زمین ِ تازه از خواب زمستانی  بیدار شده تبدیل به بهشتی از گل و سبزه میشه ? شاعر میگه :  ((زمی ز اردیبهشت گشته بهشت برین))

    یا به قول اخوان که توی خطبه اردیبهشتش میگه :

                                      منشور فرودین چو زمان رد کند همی

                                     اردیبهشت تکیه به مسند کند همی

                                    گوید که فرودین ? رضی الله عنه?رفت

                                    تا در بهشت خانه سرمد کند همی ...

    تا میرسه به اینجاش که میگه :

                                    اردیبهشت ماه بهشتی ست راستین

                                   رای مرا به عیش مسدد کنـــــــد همی

                                  گویم که باده خوردن این ماه واجب ست

                                   تا کیست انکه گفت مرا رد کنــد همی ؟

                                  شبهای ماهتاب به اردیبهشت مــــــــاه

                                   می مرد را چو روح مجرد کنــــد همی ...

    واقعا هم اردیبهشت یک ماه بهشتیه که آدمی رو سرمست میکنه ز عطر نفس نو بهار و بهترین زمان برای اینکه  { ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم  } ...

    ( البته اگه این الکترونیک بذاره نفس بکشیم  )


  • نظرات ( )
  • دو موضوع مهم نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  • تو این پست می خوام دو تا از مهمترین موضوع های روز رو که دونستن اون برای تمام شما عزیزان ضروریه مطرح کنم؛

    اول موضوع دوم رو که نسبت به موضوع اول از اهمیت بیشتری برخورداره مطرح می کنم البته مطمئناً اگه نمی گفتم که اول می خوام موضوع دوم رو بگم هیچ کدوم از شما متوجه نمی شدید که اولین موضوعی که دارم میگم در حقیقت همون موضوع دومه که به علت اهمیت زیادی که نسبت به موضوع اول داره ? داره زودتر بیان می شه و بخاطر اهمیت کمتر موضوع اوله که این موضوع بر خلاف اسمش باید به عنوان دومین موضوع بیان بشه و چقدر خوب می شد اگه اسم موضوع ها رو طبق اهمیتشون انتخاب می کردن که اگه اینجوری می شد دیگه موضوع دوم ? موضوع دوم نبود و چون از موضوع اول مهمتر بود اسمش هم عوض می شد و خودش موضوع اول می شد و طبیعتا وقتی موضوع دوم ? بشه موضوع اول ? موضوع اول هم که اهمیت کمتری نسبت به موضوع دوم داره باید موضوع دوم بشه و اگه اینجوری نشه اونوقت ما دوتا موضوع اول داریم  که این بر خلاف تمامی قوانین روی کره ی زمینه چون ما تو هیچ زمینه ای دو تا اول نداریم جز اعداد که تعداد اول هاشون  خیلی زیاده و تا حالا هیچکس هم نتونسته ارتباطی بین این اعداد کشف کنه و اینطور که شنیدم به کسی که بین این اعداد ارتباطی کشف کنه جایزه ی نوبل میدن!!!

    و این خودش نشون میده که چقدر این کار سخته ? شاید اگه شرلوک هلمز یا پوآرو الان زنده بودن میتونستن این ارتباط رو کشف کنن و جایزه ی نوبل بگیرن ? گرچه برای ما ایرانیا اونا همیشه زنده هستن و هیچ وقت نمی میرن فقط کافیه یه سری به شبکه های سیما بزنید تا چهره های این عزیزان رو مشاهده کنید که پس از حدود یک قرن از درگذشت اونا ( بازیگران نقش اونا ) هنوز صدا و سیمای ما داره سریالشونو پخش می کنه و این نشان از ارادت خاص صدا و سیما به شرلوک هلمز و پوآروست ?  صدا و سیمایی که در کل علاقه ی خاصی به پخش برنامه های تکراری داره ? به قول استاد کنترلمون هر سیستمی( یا کسی ) یه آستانه ی تحمل داره و فکر می کنم اگه به آستانه ی تحمل مخاطب ها هم توجه بشه کار بدی نشده ...

    راستی فکر می کنم می خواستم یه چیزایی بگم حالا باشه برای بعد...

    تا درودی دیگر دوصد بدرود .


  • نظرات ( )
  • خرس !!! نویسنده: م ا جمعه 86/3/18 ساعت 7:32 ص
  •    هفته ی قبل شنبه رفتم خونه ( دانشجویی ) و به مانند همیشه هیچ اثری از بچه ها نبود جز اندکی !! ظرف نشسته و کمی خاکستر روی فرش که حاکی از حضور ممد در زمانی نه چندان دور توی خونه بود ( در کل ممد مثل اجل معلق می مونه یهو ظاهر میشه و به یک باره موقع انجام وظایف غیبش می زنه ).

    فرداش هم حسین تشریف آورد ـ با همون لبخند همیشگی در کنج لبش ـ و بعد از کمی حرف زدن در مورد چیزای مختلف بهم گفت : راستی توی این باشگاه بدنسازیِ کوچه بالایی ثبت نام کردم و از فردا قراره برم بدن سازی!!! و منم هرچی بهش گفتم  که الان زمان مناسبی برای این کار نیست ? الان وقت امتحاناست حسین ? این کارو نکن حسین خطرناکه حسین !!! تاثیری نداشت که نداشت.

    بعدازظهر هم رفت بیرون و به اندازه ی یک هفته کنسرو لوبیا و ماهی همراه با کلی نشاسته و یه شیشه عسل با موم خرید تا توی این مدت که میره بدنسازی پروتئین بدنش تامین بشه و قرار شد فردا شب ( حدود ? تا ?? شب ) برای اولین بار بره بدنسازی? آخه از صبح تا غروب کلاس داشت. فردا شبش منم یه کاری داشتم و موقع برگشتن حدود ?:?? بود که حسین رو دیدم که مست و خرامان به سوی خونه روان بود  و با دیدن من مثل بچه های اول ابتدائی برای نشون دادن اولین بیستی که گرفتن به پدر مادرشون بیتابی می کنن ?  دستشو به من نشون داد و یه فیگور گرفت و گفت پشت بازو رو حال میکنی !!!

     تا به خونه برسیم صد بار گفت که وای که چقدر گشنمه و دیگه هیچ انرژی ای  برام نمونده و ... تا رسیدیم خونه درو که باز کردیم دیدیم از توی اتاق صدای خور و پف میاد ? فهمیدیم که ممد آقا برگشته? حسین هم بعد از یه دوش گرفتن رفت سراغ کنسرو ها و عسلی که انتظارشو می کشید ولی وقتی کشوی کابینت رو باز کرد دید کشو خالیه!!!

    از من پرسید که اینا رو ندیدم ? منم گفتم : نه منم مثل تو از صبح تا حالا بیرون بودم بعد با ابرو به ممد که بنظر میرسید تازه بعد از ? ماه خواب زمستانی بیدار شده اشاره کردم. با اشاره ی من بود که حسین از ممد پرسید که اونا رو دیده یا نه که ممد در جواب گفت : اااااااِ اونا مال تو بود ؟ آقا دمت گرم خیلی حال دادی بعد اضافه کرد امروز ظهر با چند تا از بچه ها اومدیم خونه ? قرار نبود ناهار بمونن ولی بعد از یه تعارف من موندن و  ما هم که ناهار نداشتیم بدم بخورن و چیزی نمونده بود پیششون شرمنده بشم که اون کنسروا رو دیدم!!!

    حسین در حالی که سعی می کرد ناراحتی خودشو پنهان کنه گفت خوب اونا رو که خوردین عسل چی شد ؟ ممد گفت : خودت که میدونی من کنسرو دوست ندارم ? و در حالی که ناراحت بود و چهره ی افرادی رو که بهشون ظلم شده رو گرفته بود گفت: من مجبور شدم ناهار عسل بخورم? حسین که از تعجب داشت چشماش در میومد گفت نگو که تمام اون شیشه عسل رو با مومش خوردی ? ممد گفت چرا خوردم? حسین گفت : پسر مگه تو خرسی که اونهمه عسلو  یه جا خوردی !!!!

    منم که شاهد این مناظره ی تاریخی بودم به حسین گفتم دیدی حالا ?من که بهت گفتم این کارو نکن حسین خطرناکه حسین ? حسین گفت من چه میدونستم ما تو خونه خرس داریم !!

    خلاصه اون شب هم مثل بیشتر روزای دیگه ساندویچ خوردیم ( البته به حساب ممد ) و حسینم دیگه نرفت بدنسازی.

    تا درودی دیگر دوصد بدرود .


  • نظرات ( )
  • <      1   2   3      >